پام رفت تو چاله و محکم خوردم زمین. و واکنش من؟ بدون در نظر گرفتن درد زانو و سوزش دست، سریع بلند شدم و به راهم ادامه دادم. انگار اگه لحظه‌ای مکث می‌کردم و به خودم مهلت می‌دادم تا ترس و درد افتادن رو پردازش کنم، همه‌چیز شدت می‌گرفت و از کنترلم خارج می‌شد. عکس‌العملی که حالا می‌فهمم همیشه داشتم. به جای ایستادن و درک واقعه، می‌خوام سریعا ازش گذر کنم و پشت سر بذارمش. انگار که انکار من از حقیقتِ ماجرا چیزی کم می‌کنه. 
"چیزی تا خونه نمونده. زودتر خودتو برسون. تا گرمی راه برو."

تاریکی و عینکِ بخارگرفته و گودالِ لعنتی

بعد از 62 روز، بعد از 62 سال

درد ,انگار ,چیزی ,کنم ,سر ,انکار ,و به ,کنم و ,و پشت ,گذر کنم ,پشت سر

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

!یک نسخه پشتیبان از من المدعی_نقد مدعیان دروغین مهدویت و فرقه های ضاله زیبا اندیشی زعفران مقیم زاده دانلود فیلم های روز دنیا اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است... ارائه دهنده خدمات تبلیغاتی در ایران نهال گل محمدی تبریز دیجیتال مارکتینگ صلی الله علیک یا امام حسن مجتبی علیه السلام