به غم گذشت. به دوری و تنهایی و اسارتِ ذهن و تن. ولی این سوگِ شوم، این از دست دادن و از دست رفتن ناغافل، هرچند که تلخ و سخت و دل‌آزار، بهم ثابت کرد که آدمِ جمع‌ام و تشنه‌ی حضور. درسته که بلدِ تنهایی و خلوت‌ام، ولی این پیله‌ی خودتنیده رو به ذات نه، که به اقتضای زمونه ساختم. 
گاهی حرف‌ها به مرور زمان معنا می‌گیرن و مفهوم پیدا می‌کنن. این هم حکایت من: تطبیق‌یابنده با محیط. ماهیِ به دام افتاده‌ای که می‌خواد دوباره باله‌هاش رو ت بده و شنا کنه؛ شاید هم یه روزی از همین روزا، دل به دریا زد و رفت.

تاریکی و عینکِ بخارگرفته و گودالِ لعنتی

بعد از 62 روز، بعد از 62 سال

تنهایی ,ولی ,رو ,هم ,حکایت ,تطبیق‌یابنده ,تنهایی و ,از دست ,ولی این ,بعد از ,از 62

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اینجا می نویسم بانک بیوگرافی هنرمندان یادداشت‌های یک جوان شیعه بازی و سرگرمی شعرها و ترانه های پارسی مرکز اطلاعات جامع جراحی بینی ایرانیان پمپ وکیوم روغنی VALUEتک مرحله 13.5متر صد دل یک دله کن(روانشناسی، جامعه شناسی، اخلاق و عرفان) مطالب و اخبار اموزش آنلاین آموزش ایلوستریتور مقدماتی